منزلگاه
کاش چون پاییزبودم ... کاش چون پاییزبودم
کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتای دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پردرد می شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچوباران
دامنم رارنگ می زد
وه ... چه زیبا بود اگرپاییزبودم
وحشی وپرشورورنگ آمیزبودم
شاعری درچشم من می خواند... شعری آسمانی
درکنارم قلب عاشق شعله می زد
درشرارآتش دردی نهانی
نغمه من ...
همچوآوای نسیم پرشکسته
عطرغم می ریخت بردلهای خسته
پیش رویم :
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر:
منزلگه اندوه ودردوبدگمانی
کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییزبودم
با تشکر از : سارا
+ نوشته شده در پنجشنبه نهم فروردین ۱۳۸۶ ساعت 15:8 توسط مهندس جعفری
|
هر کسی یک متنی خوشش میاد یا یک شعری رو دوست داره توی وبلاگ توی قسمت نظر بنویسه پس از خوانده شدن و مورد تایید قرار گرفتن جز بدنه اصلی وبلاگ خواهد بود.