در این کتاب یاد کن مریم را  : ( قربان قرآن برم )

 

آنگاه که از خاندان خویش به مکانی رو به سوی بر آمدن.

 

آفتاب دوری گزید.میان خود و آنان پرده ایی کشید و ما روح خود را نزدش فرستادیم.


و  چون انسانی تمام  بر او  نمودار  شد مریم گفت:

 

از تو به خدای رحمان پناه می برم که پرهیزگار باشی.

 

گفت: من فرستاده پروردگار تو هستم تا ترا پسری پاکیزه ببخشم.

 

گفت: از کجا مرا فرزندی باشد .

 

حال آنکه هیچ بشری به من دست نزده است و من بد کاره نبوده ام.

 

گفت:پروردگار تو اینچنین گفته است این برای من آسان است.

 

ما آن پسررا برای مردم آیتی و بخشایشی کنیم و این کاری است حتمی وپایان یافته .