من با دلم چه کردم
کسی هرگز نپرسید نگاه تو چه خسته است
کسی هرگز ندانست غمی در دل نشسته است
نهان کردم که همچون زمستان سرد سردم
مبادا بشنود کس که من با دل چه کردم
به دست بی وفایی من این دل را سپردم
ز یادش رفتم آخر ولیکن یاد او را در این دل جای دادم
در اوج سوز وسرما میان برگریزان از این دل او جدا شد
ز درد این جدایی دلم غمگین وخسته چو سنگی بی صدا شد
به او گفتم زمانی اگر دل تنگ گردد
به من می گفت باید بمیرد دل در این درد
درون سینه این دل ز حرف او شکسته
دو چشمانم پر از اشک نگاهم سرد وخسته
به یاد آنهمه عشق که از او در دل نشسته
دلم غمگین و تنها درون خود شکسته
مثال شیشه این دل دل تو همچو سنگ است
تو با من بی وفا باش همینش هم قشنگ است
به دل من یاد دادم که ای دل مهربان باش
اگرچه بی وفایند تو ای دل با وفا باش
با تشکر از : آزیتا ssvav_sharareh1234 @ yahoo.com
هر کسی یک متنی خوشش میاد یا یک شعری رو دوست داره توی وبلاگ توی قسمت نظر بنویسه پس از خوانده شدن و مورد تایید قرار گرفتن جز بدنه اصلی وبلاگ خواهد بود.