آزاری
دوست دارم گاهی آزارت دهم
ای که آزردی مرا با رفتنت
ای که ترسیدی اگر عاشق شوی
عشق آرد یک بلایی بر سرت
رفتی و در قاب یادم همچنان
می درخشد چشم های روشنت
می زند آتش به شعر دفترم
یاد آن رفتار گنگ و مبهمت
رفتی و مانده ست بر ایوان دل
جای پاهای تو مثل شبنمی
رفتی ومن می نویسم باز هم
مانده برقلبم شرار ماتمی
این چه سود گر باز می خوانی مرا
باز می گویی پشیمانی مرا
من نخواهم داد هرگز پاسخت
ای که آزردی مرا بارفتنت
پای خود را روی قلبم می نهم
دوست دارم گاهی آزارت دهم
با تشکر از : نقطه
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم خرداد ۱۳۸۷ ساعت 14:30 توسط مهندس جعفری
|
هر کسی یک متنی خوشش میاد یا یک شعری رو دوست داره توی وبلاگ توی قسمت نظر بنویسه پس از خوانده شدن و مورد تایید قرار گرفتن جز بدنه اصلی وبلاگ خواهد بود.