فرخی یزدی
سر خط عاشقی را روز الست دادم
ننهاده پا در این راه سر را زدست دادم
تو با کمان ابرو دل را نشانه کردی
من هم به دست و تیرت ، جان ناز شست دادم
عیبم مکن بسستی کز حربه درستی
این نادرستها را آخر شکست دادم
تا چشم و ابرویت را پیوسته دادم الفت
تیغ هزار دم را در دست مست دادم
در بند طره دوست دادم بسادگی دل
غافل که جان خود را زین بند و بست دادم
ای لعبت سپاهی از جان من چه خواهی
تو انچه بود بردی من آنچه هست دادم
با تشکر از :مریم
| گر در همه شهر، یکسر نیشتر است | در پای کسی رود که درویشتر است | |
| با این همه راستی که میزان دارد | میل از طرفی کند که زر بیشتر است |
+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 12:54 توسط مهندس جعفری
|
هر کسی یک متنی خوشش میاد یا یک شعری رو دوست داره توی وبلاگ توی قسمت نظر بنویسه پس از خوانده شدن و مورد تایید قرار گرفتن جز بدنه اصلی وبلاگ خواهد بود.